عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 14 اسفند 1394
بازدید : 605
نویسنده : nima

 

Joke

مورد داشتیم دختره رفته تو گوگل سرچ کرده :

اسم اون پسری که نزدیک مدرسه مون مغازه داره چیه؟!!

گوگل جواب داده برو درستو بخون

دو شنبه امتحان فارسی داری!


Joke

جدیدترین مدل قهر در ایران

.

.

.

left the group

خخخخخخخخخ:))


Joke

تو لایق بهتر از منی..

.

.

.

ترجمه : عاشق یکی دیگه شدم


Joke

یه پست پزشکی دیدم نوشته بود

بعضی غذاها اگر دوبارگرم بشن نباید خورد…

سرطانزا میشن!!!

مثل تخم مرغ نیمرو شده :|

.

.

.

حالا یه سوال پیش میاد

کسی که نیمرو رو دوبارداغ میکنه میخوره رو میشه از سرطان ترسوند؟

چیزی هم واسه از دس دادن داره ؟


Joke

ما یه فامیل داریم فقط خبر مرگ میده

هر وقت زنگ میزنه اول لباس مشکی میپوشیم بعد جواب تلفونو میدیم


Joke

ملت از بیرون زنگ میزنن واسشون غذا بیارن

اونوقت من باید از بیرون زنگ بزنم

که غذامو نخورین توروخدا الان میرسم


Joke

اسم تنهایی لیلا رو باید میزاشتن

.

.

.

از ستایش بدبخت تر


Joke

مزیت شبکه های اجتماعی تو کشورمون اینه که

هر کی یه دست لباس نو میخره

مدل میشه


Joke

ﻣﻮهاﯾﺶ ﺳﭙﯿﺪ ﮔﺸﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ

ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻣﺶ ﺗﻮ ﮔﻮﻧﯽ ﺁﺭﺩ

ﮐﻪ بفهمه ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺷﺨﺼﯿﻪ

ﮐﺎﻣﻼ ﺷﺨﺼﯽ


Joke

تو زندگی مهمترین چیز اینه که :

” شلوارتو خوب بکشی بالا ”

چون به هر موفقیتی برسی میگن :

این همونی بود که نمیتونست شلوارشو بکشه بالا

کاش یکی بود صدای پسرا رو تو 16 سالگی ضبط میکرد

تا به قیافه ما دخترا تو 16 سالگی گیر ندن

حالا چشای پف کرده و دماغ بادنجونی

و ریش و سیبیل کچلک زدشون پیشکش


Joke

پسره ﺍﮔﻪ یه ﮐﭙﯽ ﺍﺯ ﻗﯿﺎﻓﺸﻮ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﺎﻧﮏ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ

ﺑﻬﺶ ﻭﺍﻡ ﺧﺸﮑﺴﺎﻟﯽ ﺗﻌﻠﻖ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :

ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ ﻣﻨﻮ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ، ﻣــــــــــﺎﻫﺘﻮ ﺩﯾﺪﯼ؟

يعني كاكتوس اعتماد به نفس اينو داشت

سالي سه بار هلو ميداد


Joke

مورد داشتیم تیمشون میخاسته نیمه نهایی جبران کنه

یک چهارم نهایی حذف شده

مدیونید اگه فکر کنید استقلالو میگما


Joke

سگه قند حیف نون رو میخوره

حیف نون میگه : چخه ، سگه پاچشو میگیره

حیف نون میترسه میگه :

به ارواح بابام واسه قند نیست ، دندونات خراب میشه گلم


Joke

خواهی نشوی رسواآشنا دیدی بلاکش کن :|

Joke

دوستان همونطور که کلیپس و پارک و اینا رو خز کردین

زودتر دست به دست هم بدین این گوجه و نونو هم خز کنید تموم شه بره

خسته شدیم دیگه هر جا میریم این دوتا هستن

Joke

یارو میگه یه مخاطب خاص داشتم

از بس خوشگل بود احساس میکردم سر کارم گذاشتهخودم باهاش کات کردم!

Joke

منی که شبا تا صبح بیدارم و تا لنگ ظهر میخوابم

بیکار نیستم

بیمار هم نیستم

فقط بدنم با ساعت خارج تنظیم شده

Joke

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﯾﻬﻮ

ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﭼﺎﻗﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﭘﺸﺖ ﮐﻤﺮﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺘﻮ ﺑﺪﻩ

ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ: 093585…

ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﯾﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺳﺮﺷﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺖ

ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ O.o

Joke

دخترا

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﻤﻞ . _ .

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﯾﻤﻞ *_*


Joke

دوست عزیز اگر روزی دیدی دشمن داری

بدان یک جا یک کرمی ریخته ای

الزاما دلیل بر موفقیت شما نیست !


Joke

ﻫﯿﭽﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﻧﯿﺴﺖ

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ : ﺳﺎﯾﺰ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻣﺎﻧﮑﻦ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﻡ


Joke

لامصب بعضی پسرا طوری

ابرو برداشتن

صورتی صفا دادن

که آدم دلش میخاد

تو لباس عروس ببینتشون


Joke

امکان نداره سر سفره از یکی نمک بخوای

اول برای خودش نریزه


Joke

یه سری آدما هم هستن که وقتی با عابربانک کار می کنن

انگار در حال هک کردن و نفوذ به سیستم مالی بانک مرکزی هستن

پولتو بگیر برو دیگه ! کار داریم


Joke

دقت کردین ؟

ثابت کردن اینکه یه نفر تو خواب خروپف میکنه از اثبات قتل سخت تره !

 



:: موضوعات مرتبط: جک , ,
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
بازدید : 607
نویسنده : nima

پزشك قانونی به بیمارستان دولتی سركی كشید و مردی را میان دیوانگان دید كه به نظر خیلی باهوش می آمد وی را صدا كرد و با كمال مهربانی پرسید: می بخشید آقا شما را به چه علت به تیمارستان آوردند؟

مرد در جواب گفت: آقای دكتر بنده زنی گرفتم كه دختری 18 ساله داشت روزی پدرم از این دختر خوشش آمد و او را گرفت از آن روز به بعد زن من، مادر زن پدر شوهرش شد و چندی بعد دختر زن من كه زن پدرم بود، پسری زایید كه نامش را چنگیز گذاشتند چنگیز برادر من شد زیرا پسر پدرم بود اما در همان حال چنگیز نوه زنم بود و از این قرار نوه من هم می شد و من پدربزرگ برادر تنی خود شده بودم چندی بعد زن من پسری زایید و از آن روز زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و حتی مادربزرگ او شد در صورتی كه پسرم برادر مادربزرگ خود و حتی نوه او بود از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم خواهر پسرم می شود بنده ظاهرا خواهرزاده پسرم شده ام ضمنا من پدر و مادرم و پدربزرگ خود هستم پس پدرم هم برادر من است و هم نوه ام.

حالا آقای دكتر اگر شما هم به چنین مصیبتی گرفتار می شدید آیا كارتان به تیمارستان نمی كشید؟



:: موضوعات مرتبط: جک , ,
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
بازدید : 620
نویسنده : nima

زن در حال قدم زدن در جنگل بود كه ناگهان پايش به چيزي برخورد كرد.وقتي كه دقيق نگاه كرد، چراغ روغني قديمي اي را ديد كه خاك و خاشاك زيادي هم روش نشسته بود.زن با دست به تميز كردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشي كه بر چراغ داد يك غول بزرگ پديدار شد.زن پرسيد: حالا مي تونم سه آرزو بكنم؟

غول جواب داد: نخير! زمانه عوض شده است و بيشتر از يك آرزو اصلا راه نداره، حالا بگو آرزوت چيه؟

زن گفت: در اين صورت من مايلم در خاورميانه صلح برقرار شود و از جيبش يك نقشه جهان را بيرون آورد و گفت: نگاه كن. اين نقشه را مي بيني؟ اين كشورها را مي بيني؟ من مي خواهم اينها به جنگ هاي داخلي شون و جنگهايي كه با يكديگر دارند خاتمه دهند و صلح كامل در اين منطقه برقرار شود و كشورهاي متجاوزگر و مهاجم نابود شوند.

غول نگاهي به نقشه كرد و گفت: ما رو گرفتي؟ اين كشورها بيشتر از هزاران سال است كه با هم در جنگند. من كه فكر نمي كنم هزار سال ديگه هم دست بردارند و بشه كاريش كرد. درسته كه من در كارم مهارت دارم ولي ديگه نه اينقدر ها. يه چيز ديگه بخواه. اين محاله.

زن مقداري فكر كرد و سپس گفت: من هرگز نتوانستم مرد ايده آلم را ملاقات كنم. مردي كه عاشق باشه و دلسوزانه برخورد كنه و با ملاحظه باشه. مردي كه بتونه غذا درست كنه و در كارهاي خانه مشاركت داشته باشه. مردي كه به من خيانت نكنه و عاشق خوبي باشه و همش روي كاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نكنه. ساده تر بگم، يك شريك زندگي ايده آل.

غول مقداري فكر كرد و بعد گفت: اون نقشه لعنتي رو بده دوباره يه نگاهي بهش بندازم.



:: موضوعات مرتبط: جک , ,
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
بازدید : 510
نویسنده : nima

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد.راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم.اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»
مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم .تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.» رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت : « ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت . و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت . در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » .

مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد.دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.
اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید.


لطفا به من فحش ندید؛ خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده می گردم تا حقشو کف دستش بگذارم !!!



:: موضوعات مرتبط: جک , ,
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
بازدید : 739
نویسنده : nima

گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟

 

مشتری : لطفا یک چای !

 

گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟  چای سرد یا چای سبز؟

 

مشتری: سیلان لطفا

 

گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟

 

مشتری: با شیر لطفا

 

گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟

 

مشتری: شیر غلیظ شده لطفا

 

گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟

 

مشتری: لطفا شیر گاو.

 

گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟

 

مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره

 

گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟

 

مشتری: با شکر

 

گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟

 

مشتری: با شکر نیشکر لطفا

 

گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟

 

مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید

 

گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟

 

مشتری: آب معدنی

 

گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟

 

مشتری: ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!

 

ترجیح میدم از تشنگی بمیرم !



:: موضوعات مرتبط: جک , ,
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
بازدید : 763
نویسنده : nima

مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود ، پس از مراجعه مباشر ، از او پرسید :
- از خانه چه خبر ؟
مباشر : خبر خوشی ندارم قربان ! سگ شما مرد !!!
- سگ بیچاره ! ولی چرا ؟؟؟ چه چیز باعث مرگ او شد ؟
مباشر : پرخوری قربان !
- پرخوری ؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت ؟
مباشر : گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد !
- این همه گوشت اسب از کجا آوردید ؟
مباشر : همه اسب‌های پدرتان مردند قربان !!!

 

.- چه گفتی ؟ همه آنها مردند ؟
مباشر : بله قربان !!! همه آنها از کار زیادی مردند !
- برای چه این قدر کار کردند ؟
مباشر : برای اینکه آب بیاورند قربان !!!
- گفتی آب ؟ آب برای چه ؟
مباشر : برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان !!!
- کدام آتش را ؟
مباشر : آه قربان ! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد !!!

 

- پس خانه پدرم سوخت ؟؟؟ علت آتش سوزی چه بود ؟
مباشر : فکر میکنم که شعله های شمع باعث این کار شد قربان !
- گفتی شمع ؟ کدام شمع ؟
مباشر : شمع هایی که برای تشییع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !!!
- مادرم هم مرد ؟
مباشر : بله قربان !!! زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !!!
- کدام حادثه ؟
مباشر : حادثه مرگ پدرتان قربان !
- پدرم هم مرد ؟
مباشر : بله قربان ! مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت !
- کدام خبر را ؟
مباشر : خبرهای بد قربان ! بانک شما ورشکست شد و اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت هم در این دنیا اعتبار ندارید !



:: موضوعات مرتبط: جک , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

به وب سایت من خوش امدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)





آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 40
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 555
بازدید کل : 34051
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

RSS

Powered By
loxblog.Com